مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل". چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح - با لباس سبز رنگ - از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند... دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم.
از این راهـــرو یکــ نفر رد شده ،
مثل وقتایی که تــ ـو ناراحتی
نفــس می کشم بــا تمامـ وجود .
عجبــ عطر خوبـی زده لعنتـی
یه جــوری دلـ ـم تنگ میشه براتــ ،
محاله بتونی تصور کنی
گمــونم نمیتونی حتی خودتــ ،
جـــای خالیتو تــ ـو دلم پر کنی
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نياتو...خصوصيه... و آدرس mahsa113.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.